جدول جو
جدول جو

معنی خون آگند - جستجوی لغت در جدول جو

خون آگند
انباشته از خون، برای مثال ز درد سیب دل نار گشت خون آکند / ز زخم نار رخ سیب گشت خون آلود (قطران - ۷۴)
تصویری از خون آگند
تصویر خون آگند
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خون آلود
تصویر خون آلود
آغشته به خون
فرهنگ فارسی عمید
(سِ سی کَ دَ)
جاری شدن خون از موضعی. بیرون آمدن خون از محلی. (یادداشت مؤلف). خون برآمدن. (آنندراج) :
ما را که جراحتست خون آید
درد تو چنم که فارغ از دردی.
سعدی.
چنان ناسور شد از عشق او داغم که چون میرم
ز داغ لاله های تربتم تا حشر خون آید.
وحشی جوشقانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ملطخ به دم، (یادداشت مؤلف)، آغشته بخون، لکه دار از خون، (ناظم الاطباء)، مضرج، (منتهی الارب) :
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
دو چشم چشمۀ خون گشت و جامه خون آلود،
فرخی،
دید هرکز خواب غفلت دیرخیزی کرد زود
تیغ خون آلود بر بالین چو تیغ آفتاب،
سوزنی،
در شکر ریزند اشک خون که گردون را بصبح
همچو پسته سبز و خون آلود و خندان دیده اند،
خاقانی،
بر سر خاکش خجل بنشست چرخ
نیم رو خاکی و خون آلود و بس،
خاقانی،
در وداع شب همانا خون گریست
روی خون آلود از آن بنمود شب،
خاقانی،
دلهای خون آلود بین بر خاک راهت بوسه چین
من خاک آنرا هم همین بوس تمناداشته،
خاقانی،
غرقه ام در خون و خون چون خشک شد گردد سیاه
خود سیه پوشم که دیدی گر نه خون آلودمی،
خاقانی،
گلاب و مشک با عنبر برآمیخت
بر آن اندام خون آلود میریخت،
نظامی،
گفت ویحک چه کس توانی بود
اینچنین خاکسار و خون آلود،
نظامی،
شه بزندانیان چنین فرمود
کز دل دردناک خون آلود،
نظامی،
چون بدریای خون درآمد زود
جامه چون دیده کرد خون آلود،
نظامی،
باش تا فرداکه بینی روز داد و رستخیز
کز لحد با زخم خون آلود برخیزد دفین،
سعدی،
دل ضعیفم از آن کرد آه خون آلود
که در میانۀ خونابۀ جگر می گشت،
سعدی،
گل پیرهن دریدۀ خون آلود
از دست رخ تو بر سر چوب کند،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ کَ / کِ دَ /دِ)
هر چیزی که خون را بند کند و سد نزف الدم نماید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوش آیند
تصویر خوش آیند
مقبول دلپذیر پسندیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خون آمدن
تصویر خون آمدن
جاری شدن خون از موضعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خون آلود
تصویر خون آلود
آغشته بخون لکه دار از خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش آیند
تصویر خوش آیند
((~. یَ))
خوشایند، مقبول، دلپذیر، پسندیده
فرهنگ فارسی معین
آغشته به خون، خون آلوده، غرقه به خون، خونی، خونین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند که درجائی درخون افتاد، دلیل است به خون ناحق مبتلا شود. اگر بیند که در شهری یا کوچه ای خون همی رفت، دلیل کند بر خون آن موضع خون بسیار ریخته گردد. جابر مغربی
اگر بیند که بی جراحت خون از تن او آمد، دلیل که اگر رشوه ستاننده بود، رشوه ستاند. اگر نه او را زیان رسد. اگر بیند که بر تن وی جراحت ها بود و از آن جراحت ها خون همی رفت، دلیل است او را زیان و غم و اندوه رسد. اگر بیند کسی او را به شمشیر بزد و خون روان شد، دلیل که بر وی زبان خلق دراز گردد و او در آن ثواب است. اگر بیند از جایگاهی که زخم است خون بیرون آمد و جامه و تن او الوده شد، مالی است که به حرام حاصل کند. محمد بن سیرین
اگر بیند که خون همی خورد، دلیل است مال حرام خورد یا خون ناحق کند. اگر اندامی از اندامهای او ببرد، چنانکه آن اندام از وی جدا شد، دلیل است زننده زخم سفر کند. اگر بیند که در تن او سوراخی بود که از آن سوراخ خون روان شد و جامه او را آلوده کرد، دلیل که او را به قدر آن مالی حرام رسد. اگر بیند که خون از زخم و جراحت نیامد و آن جراحت تازه بود، دلیل که درمال او نقصان آید، یا از کسی سخنی سخت شنود و او را در آن ثواب است، زیرا که خون بر گناه باشد که از تن او بیرون آمد. اگر بیند که از قضیش خون بیرون آمد، دلیل است او را فرزندی از شکم مادر بیفتد. اگر که از مقعدش خون بیرون آمد، چنانکه تنش آلوده شد، دلیل است که به قدر آن مالی حرام حاصل کند. اگر بیند که ازبن دندان او خون بیرون آمد، دلیل است از خویشانش به او غم و اندوه رسد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
خونین
دیکشنری اردو به فارسی
دلپذیر، خوش آمدید
دیکشنری اردو به فارسی